طرز تهیه سریال ایرانی!!!

طرز تهیه سریال ایرانی!!!

مواد لازم:
تعدادی بازیگر در پیت و بی‌خاصیت به تعداد لازم، چند دوربین، یک بوم صدابرداری 8 متری، یک آپارتمان 3 طبقه، برزو ارجمند 1 عدد، سیروس مقدم به مقدار لازم......
 

طرز تهیه سریال ایرانی!!!

مواد لازم:
تعدادی بازیگر در پیت و بی‌خاصیت به تعداد لازم، چند دوربین، یک بوم صدابرداری 8 متری، یک آپارتمان 3 طبقه، برزو ارجمند 1 عدد، سیروس مقدم به مقدار لازم

طرز تهیه:
ابتدا در یک برگه نصفه طرح سریال را می‌نویسید و با همان برگه نصفه ساخت مجموعه را کلید می‌زنید! توجه داشته باشید که بسیار ضروری می‌باشد که یکی از شخصیت‌های داستان، در همان ابتدا تصادف، سکته، و یا چیز دیگری بکند(!) و راهی بیمارستان شود. ذکر این نکته ضروری است که بیمارستان لوکیشنی ثابت و جدایی ناپذیر سریال‌های ایرانی است و اصلاً سریال ایرانیِ بدون بیمارستان ؛ خاصیت و بدون معنی است!


بهتر است که بیمار با برانکارد در حالی که هشت نفر مشغول هل دادن برانکارد هستند وارد اتاق عمل شود. توصیه می‌شود که همراهان بیمار جیغ و فریاد و نعره بشکند و کولی‌بازی در بیاورند. همواره همراهان بیمار باید پشت اتاق عمل منتظر بمانند و مدام با پرستار بخش درگیر شوند. همچنین یکی از همراهان می‌تواند همراه با موزیکی حزن انگیز همین جوری بیخودی در راهروهای بیمارستان بدود.

هنگامی که دکتر جراح از اتاق عمل بیرون آمد، بازیگران باید به سمت او هجوم برده و بپرسند: چی شد؟ در این جا دو حالت می‌تواند اتفاق بیافتد: 1- یا بیمار مورد نظر مُرده و سقط شده که در این حالت دکتر می‌گوید متأسفم! و بعد چند تن از بازیگران غش نموده و بقیه سر خود را به دیوار می‌کوبند. 2- حالت دوم این است که عمل با موفقیت انجام شده و دکتر خطاب به همراهان بیمار (در حالی که دست‌هایش حتماً باید در جیب روپوشش باشد) می‌گوید: ما سعی خود را کردیم. دیگه همه چیز دست خداست. در این حالت دو تن از بازیگران باید یکدیگر را در آغوش بگیرند. (فکر کنم لازم نباشد که توضیح دهم این دو بازیگر نباید از جنس مخالف باشند!)

اما از سکانس بیمارستان که بیاییم بیرون وارد آپارتمان می‌شویم. در این جا مرد خانه وارد می‌شود و شروع به خواندن روزنامه می‌کند و زن خانواده هم برایش چایی می‌آورد. سپس گوشی تلفن زنگ می‌خورد و مادر خانواده گوشی را بر می‌دارد و بعد بلند داد می‌زند: بیمارستان! کدوم بیمارستان! و بعد غش می‌کند!

دوباره به سکانس بیمارستان بر می‌گردیم: در این جا بیمار به هوش آمده و همه فامیل بر سر تخت او جمع شده‌اند. پرستار می‌گوید که وقت ملاقات تمام شده ولی هیچ کس به او توجهی نمی‌کند. بیمار روی تخت که کله‌اش را باند پیچی کرده‌اند ولی معلوم نبوده چرا در ccu که مربوط به قلب است بستری شده بود، می‌گوید که قصد دارد اعترافی بکند. او به فرزند خود می‌گوید که من پدر واقعی تو نیستم.

سکانس پایانی: این جا مراسم عروسی داریم که اولش با نشان دادن ریسه‌های کوچه شروع می‌شود، سپس ماشین عروس وارد می‌شود، دوربین از میان حیاط که مردها در آن نشته‌اند می‌گذرد و وارد قسمت زنانه که عاقد، داماد، پدر عروس، پدر داماد و چند مرد دیگر تنهای مردهای آن قسمت هستند، می‌شود. داماد همان پسری است که در بیمارستان معلوم شد پسر واقعی پدرش نیست و عروس هم کسی نیست جز همان پرستار پدرش در بیمارستان!

نکته ویژه: شخصیت منفی سریال هم حتماً و حتماً باید یک اسم ایرانی اصیل داشته باشد. مانند جمشیدخان، منوچهر قالپاق، اردشیرگربه و...

تیتراژ پایانی: سعی شود حتماً ترانه تیتراژ پایانی کوچک ترین ربطی به موضوع سریال نداشته باشد. ضمناً تشکر ویژه از همه کلانتری‌های تهران، مناطق آموزش و پرورش، بیمارستان‌ها، زایشگاه‌ها، آسایشگاه‌های سالمندان، مدارس، مهدکودک‌ها، ادارجات آب و فاضلاب، گاز، برق، خانواده‌های احمدی و رضایی، اهالی کوچه بن بست گل‌ها، و سایر کسانی که بی‌خود و بی جهت در ساخت سریال شما را یاری نمودند باید در انتهای سریال درج شود!

منبع : www.abghore1.mihanbb.com/thread-5-post-8.html#pid8


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد